مسلماً عطار در آغاز حیات و گویا تا مدتى از دورهٔ تحقیق در مقامات عرفانى، شغل داروفروشى خود را که لازمهٔ آن داشتن اطلاعاتى از طب نیز بوده حفظ کرده و در داروخانه سرگرم طبابت بوده است. خود در کتاب خسرونامه گوید:
بمن گفت اى بمعنى عالمافروز چنین مشغول طب گشتى شب و روز....
و باز در مصیبتنامه گفته است:
مصیبتنامه کاندوه جهانست الهىنامه کاسرار عیانست
بداروخانه کردم هر دو آغاز چگونه زود رستم زین و آن باز
بداروخانه پانصد شخص بودند که در هر روز نبضم مىنمودند
با توجه به اشارهٔ شاعر معلوم مىشود که انقلاب حال او هم در زمان پزشکى و داروگرى دست داده بود و او آثارى در همان ایام پدید آورد. بنابراین افسانهٔ معروفى که دربارهٔ انقلاب حال عطار موجود است ساختگى بهنظر مىآید. دربارهٔ این حادثه جامى چنین آورده است: "گویند سبب توبهٔ وى آن بود که روزى در دکان عطارى مشغول و مشعوف به معامله بود، درویشى آنجا رسید و چند بار - شیءلله - گفت. وى به درویش نپرداخت. درویش گفت اى خواجه تو چگونه خواهى مرد؟ عطار گفت چنانکه تو خواهى مرد! درویش گفت تو همچون من مىتوانى مرد؟ عطار گفت بلی! درویش کاسهٔ چوبین داشت زیر سر نهاد و گفت الله و جان بداد. عطار را حال متغیّر شد، و دکان برهم زد و باین طریقه درآمد" .
عرفا دربارهٔ مشایخ متقدم ازینگونه اقوال بسیار دارند. مسلماً انقلاب حال عطار در همان اوان که از راه پزشکى و داروفروشى به خدمت خلق سرگرم بود، دست داد، و او که سرمایهٔ کثیر از ادب و شعر اندوخته بود، اندیشههاى عرفانى خود را بهنظم روان دلانگیز درمىآورد و همچنان بهکار خود ادامه مىداد و این حالت بسیارى از مشایخ بود که وصول به مقامات و مدارج معنوى آنان را از تعهد مشاغل دنیوى و کسب معاش باز نمىداشت.
نورالدین عبدالرحمن جامى، یعنى قدیمىترین کسى از متصوفه که به زندگى عطار اشاره کرده، او را از مریدان شیخ مجدالدین بغدادى معروف به خوارزمى از تربیتیافتگان شیخ نجمالدین کبرى شمرده است. اگرچه عطار در ابتداى تذکرةالاولیاء به رابطهٔ خود با مجدالدین بغدادى اشاره کرده است، لیکن در آنجا تصریحى نیست بر اینکه از پیروان و تربیتیافتگان وى باشد. بههرحال عطار قسمتى از عمر خود را بر رسم سالکان طریقت در سفر گذراند و از مکه تا ماوراءالنهر بسیارى از مشایخ را زیارت کرد و در همین سفرها و ملاقاتها بود که به خدمت مجدالدین بغدادى نیز رسید؛ و مىگویند در پیرى شیخ هنگامى که بهاءالدین محمد پدر جلالالدین محمد معروف به مولوى با پسر خود رهسپار عراق بود، در نیشابور به خدمت شیخ رسید و شیخ نسخهاى از اسرارنامهٔ خود را به جلالالدین که در آن هنگام کودکى خردسال بود، بداد.
عطار مردى پرکار و فعال بود و چه هنگام اشتغال به کار عطارى و چه در دورهٔ اعتزال و گوشهگیرى، که گویا در اواخر عمر دست داده بود، بهنظم مثنوىهاى بسیار و پدیدآوردن دیوان غزلیات و قصاید و رباعیات خود، و تألیف کتاب نفیس و پرارزش تذکرةالاولیاء سرگرم بود. دولتشاه دربارهٔ آثار او گوید: "و شیخ را دیوان اشعار بعد از کتب مثنوى چهل هزار بیت باشد از آن جمله دوازده هزار رباعى گفته، و از کتب طریقت تذکرةالاولیاء نوشته، و رسائل دیگر به شیخ منسوب است، مثل اخوانالصفا و غیر ذلک، و از نظم آنچه مشهور است این است: اسرارنامه، الهىنامه، مصیبتنامه، جواهرالذات، وصیتنامه، منطقالطیر، بلبلنامه، حیدرنامه، شترنامه، مختارنامه، شاهنامه. دوازده کتاب نظم است و مىگویند چهل رساله نظم کرده و پرداخته اما نسخ دیگر متروک و مجهول است و قصاید و غزلیات و مقطعات شیخ مع رباعیات و کتب مثنوى صد هزار بیت بیشتر است."
شاعر خود در قسمتى از منظومهٔ خسرونامهٔ خویش مثنویات خود را نام برده و گفته است:
مصیبتنامه کاندوه جهانست الهىنامه کاسرار عیان است
به داروخانه کردم هر دو آغاز چگویم زود رستم ز این و آن باز ...
مقامات طیور(۱) ما چنانست که مرغ عشق را معراج جانست
چو خسرونامه را طرزى عجیب است ز طرز او که ومه با نصیب است
(۱). مراد منطقالطیر است.
غیر از آنچه در قول دولتشاه و ابیات عطار دیدهایم آثار متعدد دیگرى را نیز به او نسبت دادهاند و به قول هدایت در ریاضالعارفین "گویند کتاب شیخ یکصد و چهارده جلد است" و این عدد حقاً اغراقآمیز بهنظر مىرسد.
غیر از اسرارنامه، الهىنامه، مصیبتنامه، جواهرالذات (یا جوهر ذات)، وصیتنامه، منطقالطیر، بلبلنامه، حیدرنامه، (یا حیدرىنامه)، شترنامه، مختارنامه، شاهنامه، خسرونامه (یا گل و خسرو)، دیوان غزلیات و قصاید و رباعیات که تاکنون دیده و گفتهایم، منظومهاى دیگرى بهنام مظهرالعجایب، هیلاجنامه، لسانالغیب، مفتاحالفتوح، بیسرنامه (یا پسرنامه)، سى فصل و جز آنها را هم به او منسوب دانستهاند که بعضى از آنها به سبب رکاکت الفاظ و سستى فکر و اندیشه و اظهار تمایل شدید و متعصبانه به تشیع، مسلماً از عطار نیشابورى نیست (زیرا عطار در آثار اصلى خود چند بار به دورى خویش از تعصب اشاره کرده و بارها هر چهار خلیفهٔ راشد را به یک نحو ستوده و به احترام یاد نموده است.) و از شاعر دیگرى است و به عطار نسبت یافته. مرحوم استاد سعید نفیسى در کتاب خود دربارهٔ شرح احوال عطار، درین باره بحثى مستوفى دارد و باید به آن مراجعه کرد. با اینحال باید متوجه بود که نفى انتساب بعضى از منظومهاى منسوب عطار نیشابورى به او، دلیل آن نمىشود که آثار منظوم او را اندک بدانیم زیرا شاعر خود کثرت اشتغال خویش را به شعر و به نظم منظومهاى گوناگون یاد کرده و به اینکه معاصران بههمین سبب وى را "بسیارگوی" دانسته بودهاند اشاره نموده است و در خسرونامه مىگوید:
کسى کاو چون منى را عیب جویست همى گوید که او بسیار گویست
ولیکن چون بسى دارم معانى بسى گویم تو مشنو مى تو دانى
گهى آخر بدیدن نیز ارزد چنین گفتن شنیدن نیز ارزد
از میان این مثنوىهاى عرفانى دلانگیز از همه مهمتر و شیواتر که باید آن را تاج مثنوىهاى عطار دانست، منطقالطیر است که منظومهاى است رمزى بالغ بر ۴۶۰۰ بیت. موضوع آن بحث طیور از یک پرندهٔ داستانى بهنام سیمرغ است. مراد از طیور در اینجا سالکان راه حق و مراد از سیمرغ وجود حق است. از میان انواع طیور که اجتماع کرده بودند هدهد سمت راهنمائى آنان را پذیرفت (= پیر مرشد) و آنان را که هریک به عذرى متوسل مىشدند (تعریض به دلبستگىها و علائق انسان به جهان که هریک بهنحوى مانع سفر او بهسوى حق مىشود)، با ذکر دشوارىهاى راه و تمثل به داستان شیخ صنعان، در طلب سیمرغ بهحرکت مىآورد و بعد از طى هفت وادى صعب که اشاره است به هفت مرحله از مراحل سلوک (یعنی: طلب، عشق، معرفت، استغناء، توحید، حیرت، فقر و فنا)، بسیارى از آنان بهعلل گوناگون از پاى درآمدند و از آن همه مرغان تنها سى مرغ بىبال و پر و رنجور باقى ماندند که به حضرت سیمرغ راه یافتند و در آنجا غرق حیرت و انکسار و معترف بهعجز و ناتوانى و حقارت خود شدند و به فنا و نیستى خود در برابر سیمرغ توانا آگهى یافتند تا بسیار سال برین بگذشت و بعد از فنا زیور بقاء بوشیدند و مقبول درگاه پادشاه گردیدند.
این منظومهٔ عالى کمنظیر که حاکى از قدرت ابتکار و تخیل شاعر در بهکار بردن رمزهاى عرفانى و بیان مراتب سیر و سلوک و تعلیم سالکان است، از جملهٔ شاهکارهاى جاویدان زبان فارسى است. نیروى شاعر در تخیلات گوناگون، قدرت وى در بیان مطالب مختلف و تمثیلات و تحقیقات و مهارت وى در استنتاج از بحثها، و لطف و شوق و ذوق مبهوتکنندهٔ او در تمام موارد و در تمام مراحل، خواننده را به حیرت مىافکند و بدین نکته اقرار مىدهد که پرگوئى عطار که معاصران او مىگفتهاند، از مقولهٔ گفتار مکثاران دیگر نیست که مهذار و بیهوده گویند. این مرد چیرهدست توانا و این عارف و اصل دانا، حقایق فراوان را بهسرعت درک مىکرد و با زبانى که در روانى و گشادگى از عالم بالا تأییدات بىمنتهى داشت، بهنظم درمىآورد. شاعرىکردن درین موارد براى او بهمنزلهٔ سخن گفتن مردى بود که به فصاحت و بلاغت خو گرفته باشد و هرچه گوید فصیح و بلیغ باشد. وجود چنین منظومهٔ عالى کمنظیرى است که ما را از قبول منظومهاى سست و بىمایهئى مانند مظهرالعجائب و لسانالغیب بهنام عطار باز مىدارد. غالب منظومههاى عطار و همچنین دیوان قصاید او در ایران و هند بهطبع رسیده و بعضى از آنها مکرر چاپ شده است.
اثر منثور عطار کتاب تذکرةالاولیاء او است که از کتب مشهور پارسى و از جملهٔ مآخذ معتبر در شرح احوال و گفتارهاى مشایخ صوفیه است. در این کتاب سرگذشت نود و شش تن از اولیاء و مشایخ با ذکر مقامات و مناقب و مکارم اخلاق و نصایح و مواعظ و سخنان حکمتآمیز آنان آمده است. شیوهٔ نگارش این کتاب برهمان منوال است که در آثار منظوم عطار مىبینیم یعنى نثر آن ساده و دور از تکلف و مقرون به فصاحت طبیعى کلام پارسى است و تألیف آن باید در پایان قرن ششم یا اوایل قرن هفتم صورت گرفته باشد.
عطار در قتل عام نیشابور بهسال ۶۱۸ بهدست سپاهیان مغول به شهادت رسید و مزار او هم در جوار آن شهر است.
عطار به حق از شاعران بزرگ متصوفه و از مردان نامآور تاریخ ادبیات ایران است. کلام ساده و گیرندهٔ او که با عشق و اشتیاقى سوزان همراه است، همواره سالکان راه حقیقت را چون تازیانهٔ شوق به جانب مقصود راهبرى کرده است. وى براى بیان مقاصد عالیهٔ عرفانى خود بهترین راه را که آوردن کلام بىپیرایهٔ روان و خالى از هر آرایش و پیرایش است، انتخاب کرده و استادى و قدرت کمنظیر او در زبان و شعر بوى این توفیق را بخشیده است که در آثار اصیل و واقعى خود این سادگى و روانى را که به روانى آب زلال شبیه است، با فصاحت همراه داشته باشد. وى اگرچه بهظاهر کلام خود وسعت اطلاع سنائى و استحکام سخن و استادى و فرمانروائى آن سخنور نامى را در ملک سخن ندارد، ولى زبان نرم و گفتار دلانگیز او که از دلى سوخته و عاشق و شیدا برمىآید حقایق عرفان را بهنحوى بهتر در دلها جایگزین مىسازد، و توسل او به تمثیلات گوناگون و ایراد حکایات مختلف هنگام طرح یک موضوع عرفانى مقاصد معتکفان خانقاهها را براى مردم عادى بیشتر و بهتر روشن و آشکار مىدارد.
شاید بههمین سبب است که مولانا جلالالدین بلخى رومى که عطار را قدوهٔ عشاق(۲) مىدانسته او را بهمنزلهٔ روح و سنائى را چون چشم او معرفى کرده و گفته است:
عطار روح بود سنائى دو چشم او ما از پى سنائى و عطار آمدیم
(۲). هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچهایم
و جامى شاعر سخنشناس دربارهٔ او گفته است: "آنقدر اسرار توحید و حقایق اذواق و مواجید که در مثنویات و غزلیات وى اندراج یافته، در سخنان هیچیک از این طایفه یافته نمىشود.
گاه مي انديشم ، گاه سخن مي گويم و گاه هم سكوت مي كنم. از انديشيدن تا سخن گفتن حرفي نيست. از سخن گفتن تا سكوت كردن حرف بسيار است. در اين باور آنكه سخن را با گوش دل شنيد سخن سخني نغز و دلنشين می شود. اينبار نيز خواستم انديشه كنم ، سخن بگويم. خواستم سكوت كنم تا سكوت سخن را براي دل خود به تصوير بكشم. اي عزيز سفر كرده ، گر به آشيانه ام سفر كردي ، سكوتم را پاسخ ده...
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان
شعر و ادب و عرفان و آدرس http://www.sheroadab-zt.loxblog.com لینک نمایید
سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
خبرنامه وب سایت:
آمار وب سایت:
بازدید دیروز : 73
بازدید هفته : 277
بازدید ماه : 669
بازدید کل : 92208
تعداد مطالب : 1102
تعداد نظرات : 48
تعداد آنلاین : 1